قرار سلطنتی پارت ۵

Metra · 20:12 1403/01/14

الفردو : مامان می خام بهت یه چیزی بگم 

مامان : چیه بگو 

الفردو : من عاشق یخ دختری شدم 

مامان : اون کیه 

الفردو : یه دختره خوب شاید از وضعیتی که داره خوشتون نیاد ولی من با اون خوشبخت می شم 

مامان: نگفتی چیکارست 

الفردو : یه بی خانمان 

مامان : چی چی گفتی تو واقعان عقلتان از دست دادی 

الفردو : نه اگه مخالفت کنی من بازم کار خودما می کنم 

مامان : اما آخه تو پادشاه این کشوری برا تو زشته که با همچین آدمایی ازدواج کنی 

الفردو : نه من کاری به حرف مردم ندارم 

مامان: اگه اینجوری میخای باشه