قرارداد سلطنتی پارت ۳۲
· 25 تیر 1403 ·
خدمتکار : قربان ۲نفر میخوان شما را ببینند
الفردو : بگو بیان تو
آلفرد: سلام بابا
الفردو: آلفرد خودتی این همه مدت کجابودی
آلفرد: داستانش طولانی بابا این نامزدم رز
الفردو : بدون اجازه من
آلفرد: ببخشید
الفردو: داشتم شوخی میگردم باید برای شما یه مراسم باشکوه برگزار کنم