زنده ومرده پارت ۴

Metra Metra Metra · 1403/05/08 20:02 · خواندن 1 دقیقه

 

 

 

 

ریس : لایت تو برو بیرون من با ال کار دارم 

لایت : چشم اگه بامن کاری ندارید من برم 

ریس : میتونی بری ال میخوام هواست به لایت باشه 

ال : براچی 

ریس : بهش شک دارم مخوا همه حرکاتشا زیر نظر بگیری 

ال : چشم 

میسا : حوصلم سر رفت من میزم 

رزیتا : وایسا حالا شاید لایت بیاد 

میسا : اگه میخواست بیاد تا حالا آمده بود 

لایت : سلام بر همگی 

میسا : لایت تو که گفتی نمیای 

لایت : اگه ناراحتی برم 

میسا : نه بمون تازه مهمونی داره به جاهای خوبش میرسه 😈

ال : الو ریس لایت رفت داخل خونه 

ریس : چشم ازشون بر ندار 

ال : حواسم بهشون هست 

۴ ساعت بعد 

ریس : تونستی اطلاعاتی از شون جمع کنی 

ال : بله ساعت ۳ از اون خونه آمدن بیرون بایه دختری که اسمش میسا بود 

ریس : از این دختره چه اطلاعاتی داری 

ال : وقتی ۵ سالش بود پدر و مادر شا تو تصادف از دست داد از اون موقه به پرورشگاه رفت و الان ۳ داره تنها زندگی میکنه 

ریس : پس داستانش مثل تو هست 

ال : تقریبا 

ریس : خودت به اون نزدیک کن و ازش اطلاعات به دست بیا 

ال : کاراما از فردا شروع میکنم