زنده ومرده پارت ۴
ریس : لایت تو برو بیرون من با ال کار دارم
لایت : چشم اگه بامن کاری ندارید من برم
ریس : میتونی بری ال میخوام هواست به لایت باشه
ال : براچی
ریس : بهش شک دارم مخوا همه حرکاتشا زیر نظر بگیری
ال : چشم
میسا : حوصلم سر رفت من میزم
رزیتا : وایسا حالا شاید لایت بیاد
میسا : اگه میخواست بیاد تا حالا آمده بود
لایت : سلام بر همگی
میسا : لایت تو که گفتی نمیای
لایت : اگه ناراحتی برم
میسا : نه بمون تازه مهمونی داره به جاهای خوبش میرسه 😈
ال : الو ریس لایت رفت داخل خونه
ریس : چشم ازشون بر ندار
ال : حواسم بهشون هست
۴ ساعت بعد
ریس : تونستی اطلاعاتی از شون جمع کنی
ال : بله ساعت ۳ از اون خونه آمدن بیرون بایه دختری که اسمش میسا بود
ریس : از این دختره چه اطلاعاتی داری
ال : وقتی ۵ سالش بود پدر و مادر شا تو تصادف از دست داد از اون موقه به پرورشگاه رفت و الان ۳ داره تنها زندگی میکنه
ریس : پس داستانش مثل تو هست
ال : تقریبا
ریس : خودت به اون نزدیک کن و ازش اطلاعات به دست بیا
ال : کاراما از فردا شروع میکنم