قرارداد سلطنتی پارت ۳۴
·
1403/04/28 20:35
· خواندن 1 دقیقه
الفردو : تونستی توجنگ پیروز بشی
دن : بله تعداد زیادی مردن ولی ما پیروز شدیم
الفردو : چند وقت خیلی ناراحتی چیزی شده
دن : نه چیزی نیست الان آلفرد میاد
الفردو : آره فکر کنم خودشه
آلفرد: سلام بابا
الایزا : سلام پدر بزرگ سلام عمو
دن : سلام چطوری
الایزا : خوبم
کریستین : مواظب باش بچه را ندازی
دن : نه حواسم هست
آلفرد: آلیس چیزی شده که گفتی بیام
آلیس: خوب راستش درمورد خواستگار جدیدیم
آلفرد: چیزی شده
آلیس: نه چیزی نیست فقط ازش خوشم نمیاد
آلفرد: کسی دیگه را سراغ داری