قرار داد سلطنتی پارت ۲۹
·
1403/04/22 20:23
· خواندن 1 دقیقه
زود باشین سوار گاری بشین
رز : جک من میترسم
جک : نگران نباش وقتی که راه افتادیم یه کاری میکنم که فرار کنی
رز : تو با من میای
جک : بهت قول نمیدم ولی تنهات نمی زارم
گاری راه افتاد
جک : حالا وقتشه وقتی گفتم ۳ از گاری بپر بیرون
رز : ولی خودت چی من باید ایجا باشم تا کسی شک نکنه
جک : ۱،۲،۳ بپر
رز : باشه
آلفرد: پس برای همین اومدی اینجا
رز : وقتی از گاری افتادم خیلی ترسیدم داشتم با ترس تو جنگل راه میرفتم که یه خانواده مهربون منا پیدا کرد الان پیش اونا زندگی میکنم
خب حالا تو چیجوری امدی اینجا
آلفرد: ( همه چیز را براش تعریف کرد )
رز : حتما مامان و بابا خیلی نگرانت شدن تو باید برگردی
الفرد: نمیتونم