رز : سلام من امدم 

مامان رز : خیلی دیر کردی داشتم کمکم نگرانت میشدم 

بابا رز : میخواستی به جسی بگی بره از چشمه آب بیاره 

رز : اخه من این کارا دوست دارم نازه یه مسافر جدید به این روستا امده 

مامان رز : پس برای همین دیر کردی 

رز : بله من برم شام بخورم 

مامان رز: باشه برو عزیزم 

فردا آن روز .........