قرار داد سلطنتی پارت ۲۳
·
1403/04/10 20:08
·
رز : سلام من امدم
مامان رز : خیلی دیر کردی داشتم کمکم نگرانت میشدم
بابا رز : میخواستی به جسی بگی بره از چشمه آب بیاره
رز : اخه من این کارا دوست دارم نازه یه مسافر جدید به این روستا امده
مامان رز : پس برای همین دیر کردی
رز : بله من برم شام بخورم
مامان رز: باشه برو عزیزم
فردا آن روز .........