زندگی زیبا پارت ۶
· 13 اسفند · خواندن 1 دقیقه
۱۸ سال بعد
مایک : مامان تو نمیدونی چمدون من کجاست
میسا : زیر مبل را نگاه کردی
مایک : آره پیداش کردم
میسا : داری میری اونجا مواظب باش اگه پولی چیزی خواستی بهم بگو
مایک : مامان من که دیگه بچه نیستم بابا هنوز نیمده
میسا : دیگه الان باید پیداش بشه
لایت: سلام مرد جوان من اومدم آماده ای بری
مایک : آره بریم
میسا : هر وقت رسیدی بهم زنگ بزن
مایک : چشم مامان
لایت : بدو بریم که الان از پروازت جامیمونی
مایک : خدافظ مامان
میسا : به سلامت
چند ساعت بعد ...
میسا : رسوندیش
لایت : آره
میسا : میترسم
لایت : چرا
میسا : اگه مایک ال ببینه چی
لایت : پس چرا گذاشتی بره
میسا : دلم نمیاد ناراحتیشا ببینم
لایت : پس نگران نباش