دن : بابا بابا 

الفردو : چیشده 

دن : بابا بابا بچه به دنیا آمده دختره 

الفردو : چی الان مامان کجاس 

دن : تو اتاقش داره استراحت میکنه 

الفردو : آلفرد تو همین جا بمون من میرم 

آلفرد: باشه 

دن : تو درست گفتی دختره 

آلفرد: قشنگه 

دن : آره 

آلفرد: دلم میخواد بینمش 

خدمتکار: آقای آلفرد مامانتون با شما کار دارن 

آلفرد: باشه الان میام 

دیگو : به نظرت مامانت با آلفرد چیکار داشت 

دن : نمی دونم 

آلفرد: بله مامان 

ونسا : بیا اسم خواهر تا تو انتخاب کن 

آلفرد: چرا من 

الفردو: دوستدارم تو اسمشا انتخاب کنی 

آلفرد: آلیس 

الفردو: اسمه قشنگیه 

آلفرد: به دن بگم بیاد بینش 

آلفردو  : بگو بیاد